چرا چیزی نمی گویی؟

مجموعه شعر حاضر، مجموعه ای آثار کلاسیک در قالب غزل و رباعی می باشد که توسط هستی سپاس، شاعری جوان اهل کردکوی استان گلستان، سروده و و توسط این انتشارات منتشر گردید.

آثار این مجموعه نشان دهنده ذوق و تلاش شاعر برای رسیدن به تکامل در زبان و کلام شاعرانه بوده و میتوان این کتاب را در ردیف (شعر امروز ) قرار داد.

یکی از اشعار این کتاب را بخوانید:

خبر آورده اند از تو برای من پرستوها

که قصد کوچ داری سمت من با دسته ی قوها

نه تنها من، تمام شهر حیرانند، زیبا رو

شبیه قصه ی یوسف، شبیه دست و چاقوها

توان ایستادن نیست، می لرزد دل و دستم

که لرزید از طنین گام هایت برج و باروها

تو وقتی پا به میدان می گذاری خوب معلوم است

حسادت می کنند، آری، به چشمان تو آهوها

به من با طعنه می گفتند تو هرگز نمی آیی

بیا تا گم شوند امروز بزدل ها و ترسوها

کنارت رنگ می بازند گل های سر زلفم

به تقلید از تو گل دادند در این باغ شب بوها

بیا با دست های مهربانت آشنایم کن

که عمری منتظر بودند بر این شانه گیسوها