این کتاب که در بردارنده ی دیدگاه یک متخصص شناختی در مورد کارکرد مغز و ارتباط آن با کلاس درس می باشد به قلم دانیل ویلینگام Daniel T. Willingham و با ترجمه دقیق از سوی تیمی از اساتید مجرب دانشگاه به نام های:
دکتر فرامرز آسنجرانی (عضو هیات علمی دانشگاه اصفهان)
دکتر مهدی قزلسفلو (عضو هیات علمی دانشگاه گنبدکاووس)
محبوبه روح اللهی (کارشناس ارشد مشاوره خانواده )
و با همکاری، نظارت و حمایت دانشگاه گنبد کاووس وارد بازار نشر گردیده است.
در بخشی از مقدمه کتاب میخوانیم:
شکاف بین تحقیق و کاربست پژوهشها قابل درک است. وقتی دانشمندان شناختی، ذهن را مطالعه می کنند، عمداً فرآیندهای ذهنی (برای مثال، یادگیری یا توجه) را در آزمایشگاه بررسی میکنند تا مطالعه آن را آسانتر نمایند؛ ولی فرآیندهای ذهنی در کلاس درس این گونه نیستند. تمامی فرآیندهای ذهنی همزمان عمل کرده و تعامل آنها اغلب به سختی قابل پیش بینی است. برای مثال، مطالعات آزمایشگاهی نشان میدهند تکرار به یادگیری کمک می کند، ولی هر معلمی میداند که نمیتوان این یافته را بیمقدمه وارد کلاس کرده و برای مثال از دانش آموزان خواست مسائل طولانی را تکرار کنند تا بر فرآیند تسلط پیدا کنند. با اینکه تکرار برای یادگیری خوب است اما انگیزه را نابود میکند. تکرار بیش از حد موجب از بین رفتن انگیزه، توقف تلاش و عدم یادگیری میشود. کاربرد این یافته آزمایشگاهی در کلاس درس، نتایج آزمایشگاه را تکرار نمی کند.
کتاب پیش رو، ابتدا فهرستی از نه اصل زیربنایی عملکرد ذهن را ارائه می دهد که با توجه به شرایط تغییر نمیکنند. این اصول در کلاس درس و آزمایشگاه یکسان بوده و در نتیجه میتوان آنها را با اطمینان به شرایط کلاس درس اعمال کرد. احتمالاً بسیاری از این اصول برای شما تعجبآور نیستند: مثلاً اینکه کسب دانش واقعی مهم است یا اینکه تمرین برای یادگیری ضروری است و غیره.
آنچه شما را شگفت زده میکند کاربرد این اصول در فرایند تدریس است. در این کتاب شما یاد میگیرید که چرا بهتر است فرض کنیم انسانها کند ذهن بوده و استعداد شناختی ندارند. در این کتاب می بینیم که نویسندگان مدام تنها بخشی از چیزی که در نظر دارند را می نویسند. با هم میبینیم که چرا دانشآموزان فیلمنامه سریال مورد علاقه خود را بدون زحمت به یاد میآورند و اینکه چگونه میتوانید از این توانایی دانش آموزان برای یادگیری بهتر در کلاس درس استفاده کنید. اگر برنامههایی آموزشی تلوزیون را دیده باشید که در آن معلمی خلاق، پروندهای علمی را حل میکند و با خود گفته باشید که چرا من کاری نکنم تا دانش آموزان مانند دانشمندان واقعی فکر کنند. با هم میبینیم چگونه افرادی مانند مری کیت[۱] و اشلی اولسن [۲] به روانشناسان کمک کردند تا دریابند هوش از والدین به فرزندان به ارث میرسد. سپس باهم میبینیم که چرا این ادعا، که هوش به ارث میرسد، درست نیست و لزوم به اشتراک گذاری این حقیقت با دانش آموزان را مورد بررسی قرار میدهیم.
این کتاب موضوعات متعددی را با داشتن دو هدف سرراست، ولی نه ساده، بررسی میکند: این کتاب به شما کمک میکند دریابید مغز دانش آموزان شما چگونه کار میکند و شما را یاری میدهد ازاین دانش برای تدریس بهتر در مدارس استفاده کنید.
دانیل تی ویلینگام کیست؟
دنیل ویلینگام مدرک کارشناسی روانپزشکی خود را در سال ۱۹۸۳ از دانشگاه دوک و مدرک دکترای روانشناسی شناختی خود را در سال ۱۹۹۰ از دانشگاه هاروارد گرفت. وی در حال حاضر استاد روانشناسی در دانشگاه ویرجینیا بوده و از سال ۱۹۹۲ در این دانشگاه مشغول به تدریس است. حدوداً تا سال ۲۰۰۰ تحقیقات او تنها روی اساس ذهنی یادگیری و حافظه متمرکز بود. در حال حاضر تحقیقات او در رابطه با کاربرد روانشناسی شناختی از دبستان تا دانشگاه است. او نویسنده بخشی با عنوان ( از دانشمند شناختی بپرسید) در مجله آموزشگران آمریکا است.
این کتاب بهتمام دانشجویان روانشناسی و معلمان و مدرسانی که از دوره ی ابتدایی تا دانشگاه مشغول به کار هستند و پژوهشگران توصیه میگردد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.